اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۹

خانه­ های دمکرده، کوچه­ های بغض­ آلود
طرح شهر خاکستر در زمینه­ ای از دود
چرک آب و سرد آتش، خفته باد و نازا خاک
آفتاب بی چهره، آسمان غباراندود
در کجای این دلتنگ می­دهید پروازم؟
پرسه ­های عصرانه! ای مدارتان مسدود!
یاد روزگارانی کآسمان و آفاقش
همت پر ما را، عرصه­ ی حقیری بود
در سکون این مرداب، بو گرقته گندیدیم
مثل ماهی تنبل، تا جدا شدیم از رود
فصل ضجه و زنجیر باز هم رقم خورده است
خیره چشم ما تا دور، باز در پی موعود
در کجای این دفتر تا نشانشان ثبت است
بردگان جان داده، پای باروی نمرود؟
پای هر ستونش را دشنه ­ای موشح کرد
پاره و پریشان باد، این کتاب خون­ آلود!


حسین منزوی

۱ نظر:

AliNa گفت...

گاهي فکر می‌کنم وقتي بری دل-ات چه قدر واسه اینجا تنگ می‌شه!