فروردین ۱۹، ۱۳۸۹

عشق دوم

نظر جالبیه:
چیز ِ عجیبی هست؛ هنگامی که مردم از عشق های زندگیشان حرف می زنند و از اولین یا آخرین آنها با عنوان «حقیقی»،«جاودان»،«زیباترین»،«بی مانند» و ... یاد می کنند، بیشتر مردم متوجه ویژگی عجیب دومین عشق نمی شوند. زیرا زمان، آنها را در افسون «اولین» و«آخرین» نگاه می دارد. مردمی را که زمان را به بازه ی عمر خودشان محدود می کنند و زندگی شان را روی محور زمان شقه شقه.
می خواهم راز غریبی را برایتان بازگو کنم: عشق دوم هرگز نمی میرد. زیرا او عشق اول را کشته. و چنان از سرنوشت خویش و سرشت ِ مرگ اش آگاه است که هیچ دیگری ای قادر به کشتن اش نیست. او سرنوشت محتومِ خود را چنان بی پروا می پذیرد که گویی «سرانجام» را از جایی در گذشته با خود حمل می کند.
عشق دوم آن موجودی ست که مرگ را می شناسد و جلوتر از آن گام برمیدارد.عشق های بعدی همیشه خودکشی می کنند. خودشان را در ما می کشند. عشق دوم پوچی ِ هر آغاز دوباره ای را در ما جاودان می کند. هر تولدی و پس از آن مرگی. عشق های بعدی از اثر عشق دوم افسرده می شوند و می میرند. عشق دوم همه را با مرگ آشنا می کند چون هیچکس هرگز جز او نمی تواند جلوتر از مرگش حرکت کند...

پاره ای از یک وبلاگ قدیمی

۱۳ نظر:

ناشناس گفت...

عشقی که اولین و دومین داشته باشد عشق نیست... احساس نیست
عشق همیشه یکیست و جاودان...

نایی گفت...

خیلی حرفت رویاییه!
مثل داستانای عاشقانه ای که تو کتابا میخونیم، که هیچ کدوم واقعی نیستن!

سیما گفت...

این هم دیدگاهیه خب. جالب بود. هرچند من قبولش ندارم.هر عشقی یه جورایی منحصر بفرده.ربطی به اول و دوم و سومش هم نداره.هر کدوم بخشی از درونی ترین ویژگی های ما هستن. تاریخِ ما هستن. تقویمِ بزرگ شدنِ ما هستن (اگه البته حواسمون باشه و فقط یه تکرارِ ابلهانه نباشه). بخشی از حقیقتِ ما هستن. دستمون رو واسه خودمون رو می کنن.اینش از همه عجیب تره.

نایی گفت...

آره، انگار آدم هر دفعه از دفعه ی قبل پخته تر میشه، انگار یه پازلیه که داره درست میشه، اما یه پازلی که هیچ وقت کامل نمیشه!

سیما گفت...

آخه خودِ این پازله هم که ثابت نیست لاکردار! همین جوری داره پازل تر می شه!! واسه همینه که کامل نمی شه.

نایی گفت...

:0
شایدم به خاطر این اسرار آمیز بودن و هیجان انگیز بودنشه که واسه آدم هیچ وقت خسته کننده نمیشه و همیشه دوست داری تجربه اش کنی!

ع.ل.ی گفت...

سلام
سلام
سلام
اومدم وبلاگت رو هم دیدم

دونا گفت...

چه خوب بود
تو فکرم برد

ناشناس گفت...

سلام نایی خوبی
خوش به حالت ما رو فراموش نکن

نایی گفت...

حتما، به شرطی که بدونم کی هستی!

علي گفت...

تعبير جالبي بود. ديدگاه منحصربه فرديه. شايد هم يك تجربه از جنس تكرار ناپذير. اما از نظر من عشق قانون نداره. ويژگي عشق همينه. اولي و دومي هم نداره. عشق فقط يك چيز يا به تعبيري دو چيز ميخواد. دو دل خالص يا دو حس ناب. بايد وقتي بوي عشق به سمتت اومد حسش كني و بي تفاوت از كنارش رد نشي.

ناشناس گفت...

علي عاشقه!
اونم نافرم!

نایی گفت...

والا من نه میدونم این علی کیه، نه شما ناشناس عزیز که واسه اش نسخه میپیچی.
اما علی جان، عاشقی دد بردیه
D: